ج) ابزارهای جدید مالی: به وجود آمدن ابزارهای جدید مالی (مثل ابزارهای مشتقه) باعث شد که نسبت به معاملات حسابداری مشابه، رفتارهای متفاوتی بروز پیدا کند. ارائه یک رهنمود معتبر برای حسابداری ابزارهای مالی، کاری دشوار و پیچیده است. مؤسسات مختلف با ابزارهای مشابه، ممکن است روشهای مختلفی برای ثبت به کار گیرند، تا از این طریق بتوانند به نتایج مطلوب خود دست یابند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
د) بیاعتنایی بازار نسبت به هزینه های عمدهی غیرعملیاتی: بازار مالی نسبت به هزینه های غیرعملیاتی که از نظر مقداری بزرگ میباشند، بیتوجه هستند. این مسئله خود موجب ایجاد انگیزه در مدیران می شود تا هزینه های غیرعملیاتی را افزایش دهند. به عبارتی مدیران هزینه های عملیاتی را به عنوان غیرعملیاتی ثبت می کنند تا سود عملیاتی را بیش از واقع نشان دهند.
ه) رشد و پیش بینی سود[۶۹]: بازارهای سرمایه نسبت به شرکتهایی که انتظارات گزارشها در مورد سود یا پیش بینیهای مدیریت در مورد سود را برآورده نمیکنند، حساس میباشند. اگر شرکتها نتوانند به آنچه گزارشهای مالی پیش بینی کرده اند دست یابند، ارزش سهام آنها به شدت سقوط می کند. علاوه بر این، مدیریت معمولاً به منظور گزارش سود مثبت و رشد سود اقدام به مدیریت سود می کند.
و) هزینه های شست و شوی بزرگ[۷۰]: در این روش تلاش می شود که حسابها از ترازنامه خارج شوند یا به اصطلاح ترازنامه جارو یا پاکسازی گردد. به اعتقاد بلکویی (۱۳۸۱، ص۵۸) مدیران در زمان انتساب مدیران جدید، تلاش می کنند تا پروژه های قدیمی و دارایی های مربوط به مدیران قبلی را حذف کنند تا عملکرد سالهای آینده و نتایج آن بیانگر عملکرد مطلوب مدیر فعلی نسبت به مدیر پیشین باشد. هزینه های شست و شوی بزرگ کاملاً رایج هستند. این هزینهها منجر به متورم شدن سودهای آینده می شود و این کار را از طریق کاستن از سود دوره جاری یا انتقال هزینه های دوره آتی به دوره جاری صورت میگیرد.
-
- انگیزه های قانونی[۷۱]
سومین انگیزه بالقوهی مدیران برای مدیریت سود، ارتقای اقدامات قانونی مساعد است. انگیزه های قانونی برای مدیریت سود زمانی رخ میدهد که تصور می شود سود گزارش شده بر اقدامات قانونگذاران یا مقامات دولتی تأثیر بگذارد. مدیران با دستکاری آخرین سطر صورت سود و زیان ممکن است بر اقدامات قانونگذاران یا مقامات دولتی تأثیر گذارند و بدین وسیله وارسی سیاسی و اثرات مقررات را حداقل کنند.
الف) وارسی سیاسی[۷۲]: شرکتهای بزرگتر مایل هستند روشهای حسابداری را انتخاب کنند که سود را کمتر نشان میدهد؛ زیرا بدین وسیله هزینه های سیاسی خود را که در قالب مالیات است، کاهش می دهند. همچنین، در مواردی قوانین حاکم بر یک صنعت خاص باعث می شود که این صنایع برای کاهش هزینه های سیاسی اقدام به مدیریت سود در جهت کمتر نشان دادن سود دوره جاری کنند.
ب) بازجویی ضدتراست[۷۳]: هزینه های قوانین ضدتراست ممکن است بسیار زیاد باشد و در نتیجه مدیران را تشویق به کمتر از واقع نشان دادن سود کند.
ج) تخفیف واردات[۷۴]: شرکتها در طول دورهای تخفیف وارداتی اعطا میگردد، مزیتهای مالی کسب می کنند. از این رو، آنها انگیزه دارند که در طول این دورهها سود خود را کاهش دهند و به علت واردات کالای خارجی از سوی دولت و ناتوانی در رقابت با شرکتهای خارجی، از دولت جبران غرامت کنند.
د) قوانین و مقررات بانکی[۷۵]: تدوینکنندگان مقررات بانکی از اعداد حسابداری برای تعیین نسبت کفایت سرمایه استفاده می کنند. از این رو، مدیران بانکها انگیزه دارند در زمانی که این نسبت کمتر از حد قانونی آن است اعداد حسابداری را دستکاری و بدین وسیله هزینه های سیاسی خود را کاهش دهند. آنها عمدتاً این کار را از طریق کاهش اندوختهی زیان وامها انجام می دهند.
به طور کلی توانایی ایجاد تغییر در روشهای حسابداری، به دلیل عدم الزام روشهای یکنواخت، همچنین امکان دسترسی انحصاری مدیران به بخشی از اطلاعات مالی و انگیزههایی همچون امنیت شغلی، پاداش، قانونگریزی، اجتناب از زیان و یا کاهش سود، قراردادهای بدهی، افزایش ثروت، دستیابی به انتظارات سهامداران و برنامه های پیش بینی شده، این انگیزه را در مدیریت به وجود می آورد که با اعمال روشهای مختلف در جهت منافع خود و در جهت تضاد منافع با سایر گروه ها، سود را دستکاری نماید. با این وجود انگیزه مدیریت سود به دو دلیل به احتمال بیشتر در زمان کاهش فروش ایجاد می شود:
الف) اخبار بد مربوط به عدم دستیابی به اهداف سود با وجود اخبار بد مربوط به کاهش سطح فروش بسیار شدیدتر خواهد بود (ریز و سیواراماکریشنان[۷۶] ۲۰۰۷). بنابراین، مدیران تلاش می کنند که اخبار بد مربوط به عدم دستیابی به اهداف سود را منتشر نکنند (گراهام و همکاران[۷۷] ۲۰۰۵). از این رو به تعدیل سریعتر هزینهها و منابع روی میآورند. در صورتی که هنگام افزایش فروش این اجبار بر مدیران نیست.
ب) فرض کنید شرکتی در سال جاری سودی نزدیک به صفر و افزایش فروش را تجربه کند، در این صورت، احتمالاً در دوره قبل زیان داشته، به این دلیل که سطح فروش در دوره قبل پایینتر بوده است. براین اساس، مدیر احتمالاً در دوره قبل منابع بلااستفاده را جهت کاهش زیان حذف کرده و طبیعتاً منابع بلااستفاده کمتری در دوره جاری برای حذف کردن وجود خواهد داشت. از طرف دیگر، اگر شرکتی در سال جاری سودی نزدیک به صفر و کاهش فروش را تجربه کند، احتمالاً در دوره قبل سود بالاتری داشته، به این دلیل که سطح فروش در دوره قبل بالاتر بوده است. بر این اساس، مدیر در دوره قبل اجباری به حذف منابع بلااستفاده نداشته و منابع بلااستفاده بیشتری در دوره جاری (نسبت به شرایط افزایش فروش) وجود خواهد داشت (کاما و ویس ۲۰۱۳).
۲-۱-۴٫ چسبندگی هزینه و انگیزه های مدیریت سود
با مطالعه پیشینه تحقیق درمییابیم که از سال ۲۰۰۳ تاکنون درباره چسبندگی هزینه و عوامل مؤثر بر آن تحقیقات بسیاری انجام شده است. مفهوم چسبندگی هزینهها برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ توسط آندرسون و همکاران مطرح شد. در این مقاله مدل اصلی چسبندگی هزینهها ارائه شد که در مقالات بعدی مورد استفاده دیگر پژوهشگران قرار گرفت. شواهد تجربی این تحقیق نشان میدهد که سرعت افزایش در برخی از هزینهها در هنگام افزایش سطح فروش، بیشتر از سرعت کاهش در سطح هزینهها در هنکام کاهش سطح فروش است. در تحقیق دیگری از بنکر و همکاران در ۲۰۰۳ چسبندگی هزینه های توزیع و فروش و عمومی و اداری تأیید شد. در تحقیقی از بالاکریشنان و همکاران در ۲۰۰۴ عنوان می شود که این مدیریت یک شرکت است که ترجیح میدهد در زمان افزایش سطح فعالیت، هزینهها را بالا ببرد اما در زمان کاهش فعالیت، مدیریت چندان علاقه به کاهش هزینهها نشان نمیدهد. همچنین، نمازی و همکاران (۱۳۹۱)، در پژوهشی نشان دادند که هزینه های اداری، عمومی و فروش، بهای تمام شده و مجموع بهای تمام شده و هزینه های اداری، عمومی و فروش چسبنده هستند.
نظریه های متفاوتی درباره چسبندگی هزینهها مطرح شده است که از آن جمله میتوان تمایل مدیریت در حفظ ظرفیت منابع در دوره های کاهش درآمد، به دلیل عدم تمایل به تحمل هزینه های تعدیل منابع و تعدیل مجدد منابع را بیان کرد. آندرسون (۲۰۰۳) و گروهی از پژوهشگران نظیر چن (۲۰۰۸) و مدیروس (۲۰۰۴) چنین پدیدهای را از دیدگاه نظریه نمایندگی و انگیزه های شخصی مدیران در حفظ سطح ظرفیت تولیدی در دوره های کاهش درآمد تحلیل کرده اند. اخیراً یاسوکاتا و کاجیوارا (۲۰۱۱) نیز دو نظریه «تصمیمات سنجیده» و «تأخیر در تعدیل هزینه» را درباره وقوع پدیده چسبندگی هزینه مطرح کرده اند.
هنگام نوسان سطح تقاضا و نتیجتاً سطح فروش، مدیر شرکت بر اساس برخی ملاحضات مانند چشمانداز بلندمدت از فروش و موقعیت شرکت، و یا حتی به دلایل شخصی که ناشی از مشکلات نمایندگی است، در مورد چگونگی پاسخ هزینهها در مقابل این نوسان، تصمیمات سنجیده اتخاذ می کند. و همین تصمیمات سنجیده می تواند رفتار هزینهها را نسبت به نوسان سطح فروش نامتقارن کند و به عبارت دیگر باعث ایجاد چسبندگی هزینه شود. از طرفی در موقعیت کاهش سطح فروش، به علت قرار گرفتن شرکت در شرایط نامطلوب اقتصادی، مدیران آن تحت فشار مضاعف خواهند بود، زیرا برای حفظ موقعیت شغلی خود و مزایایی مانند پادش باید تلاش کند تا تصویر مناسبتری از عملکرد شرکت برای ذینفعان ارائه دهد. یکی از اقلامی که بیشتر مورد توجه ذینفعان است و مدیر می تواند از طریق دستکاری آن تصویر بهتری را از عملکرد خود به آنها نمایش دهد، سود گزارش شده در صورت سود و زیان است. در چنین شرایطی مدیر شرکت تلاش می کند از زیان و یا کاهش سود جلوگیری کنند. بنابراین به مدیریت سود روی می آورد تا به هدف سود موردنظر دست یابند.
سود را میتوان به دو روش مدیریت کرد. روش اول، از طریق اقلام تعهدی اختیاری در چارچوب اصول پذیرفتهشده حسابداری و روش دوم، از طریق دستکاری فعالیتهای واقعی؛ سه روش متداول برای مدیریت واقعی سود عبارتند از: دستکاری فروش، تولید و هزینه های اختیاری. در روش سوم که دستکاری هزینه های اختیاری است، مدیران هزینه های گزارش شده را با کاهش مخارج اختیاری، کاهش داده و به این ترتیب سود را افزایش می دهند. این کار به ویژه زمانی رخ میدهد که چنین مخارجی موجب کسب درآمد و سود فوری نشود. با کاهش سطح فروش و پدیدار شدن منابع و هزینههایی که سود و منافع فوری برای شرکت ایجاد نمیکند احتمال میرود که مدیر شرکت، جهت رسیدن به اهداف سود، حذف یا تعدیل این منابع را تسریع ببخشد. اگر مدیر چنین تصمیمی در مورد منابع بلااستفاده شرکت اتخاذ کند، باعث می شود هزینهها با کاهش سطح فروش سریعتر کاهش یابند و نتیجتاً چسبندگی هزینهها کاهش یافته و یا حذف شود.
در این پژوهش، به بررسی این موضوع میپردازیم که برخی از تصمیمات سنجیدهی مدیران، چسبندگی هزینهها را کاهش میدهد؛ به عبارت دیگر، در صدد بررسی این مطلب هستیم که آیا انگیزه دستیابی به اهداف سود (اجتناب از زیان و یا کاهش سود) می تواند بر میزان چسبندگی هزینهها تأثیری گذارد؟
۲-۲٫ پیشینه پژوهش
۲-۲-۱٫ مروری بر تحقیقات خارجی
بارگستلر و دیچو (۱۹۹۷)، در تحقیقی با عنوان مدیریت سود جهت اجتناب از کاهش سود و زیان، با بررسی شرکتهای واجد شرایط بین سالهای ۱۹۹۴- ۱۹۷۶، به آزمون توزیع تغییرات سود و سود گزارش شده پرداختهاند. آنها به این نتیجه دست یافتهاند که فراوانی شرکتهایی که سود اندک و یا افزایش اندکی در سود را گزارش کرده اند به طرزی غیرعادی بیشتر از شرکتهایی است که زیان اندک و یا کاهش اندکی در سود را گزارش کرده اند. شواهد پژوهش آنها حاکی از آن است که ۸ تا ۱۲ درصد شرکتهایی با کاهش سود جزئی (مدیریت نشده) دارند اقلام اختیاری را جهت گزارش افزایش سود دستکاری می کنند. به طور مشابه، ۳۰ تا ۴۰ درصد شرکتهایی با زیان جزئی (مدیریت نشده) اقلام اختیاری را جهت گزارش سود مثبت دستکاری می کنند.
پژوهش سودرستروم و نورین (۱۹۹۷)، در پژوهشی با عنوان دقت و صحت مدلهای تناسبی هزینه، رفتار هزینه های سربار بیمارستانهای دولت واشینگتن را بررسی کرده و نشان دادند برای پیش بینی دقیقتر تغییرات هزینهها بهتر است فرض شود که هزینهها متناسب با تغییر سطح فعالیت تغییر نمیکنند. آنها همچنین دریافتند که تمام تأثیر تغییر در سطح فعالیت بر هزینهها در همان دوره تغییر رخ میدهد؛ و نهایتاً با بهره گرفتن از مدل رگرسیون چند دورهای به این نتیجه رسیدند که نسبت هزینه های متغیر در حساب سربار این بیمارستانها بسیار متعادل به نظر میرسد.
دجورج و همکاران (۱۹۹۹)، در پژوهشی با عنوان مدیریت سود جهت عبور از آستانهها، با بررسی اطلاعات ۵۳۸۷ شرکت طی سالهای ۱۹۹۶- ۱۹۷۴ دریافتند که سود می تواند از طریق دستکاری اقلام تعهدی حسابداری (مدیریت اقلام تعهدی)، تغییر رویدادهای اقتصادی (مدیریت واقعی) و یا ترکیبی از هر دو، دستکاری شود. مدل آنها نشان داد که تلاش برای عبور از آستانهها چگونه الگوهای خاصی از مدیریت سود را ایجاد می کند. نتایج بررسیهای آنها حاکی از آن بود که مدیریت سود تحت تأثیر سه آستانه است:
-
- گزارش سود مثبت
-
- تداوم عملکرد اخیر
-
- دستیابی به انتظارات تحلیلگران
پژوهش آنها در واقع اهمیت آستانهها را برای عملکرد و همچنین پیامدهای آن برای الگوی سود گزارش شده تعیین کرد.
آندرسون و همکاران (۲۰۰۳)، در تحقیقی برای اولین بار به بررسی چسبندگی هزینهها پرداختند. آنها ۷۶۲۹ شرکت را در طول ۲۰ سال مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش این فرضیه را که هزینه های فروش، عمومی و اداری چسبندهاند، مورد آزمون قرار داده و تأیید کردند. آنها با تعیین یک مدل با هزینه های فروش، عمومی و اداری به عنوان تابعی از درآمد فروش، دریافتند که هزینهها در پاسخ به ۱% افزایش درآمد فروش، با متوسط ۵۵،۰% افزایش مییابند؛ اما تنها با ۳۵،۰% در برابر ۱% کاهش درآمد فروش، کاهش مییابند. آنها مدلی از رفتار هزینهها ارائه کردند مبنی بر اینکه چسبندگی هزینهها احتمالاً به علت تصمیمات سنجیده مدیران برای تعدیل منابع تخصیصیافته به فعالیتها، رخ میدهد.
سابرامانیام و ویدنمیر (۲۰۰۳)، ارتباط بین تغییرات فروش با چسبندگی هزینهها را بررسی کردند. در این پژوهش، رفتار هزینهها در سطوح مختلف تغییر درآمد فروش بررسی شد. آنها همچنین تأثیر شرایط مختلف اقتصادی همچون نرخ تولید ناخالص ملی و ویژگیهای متفاوت شرکتها مانند جمع دارایی ها و تعداد کارکنان شرکت را بر شدت چسبندگی هزینهها آزمون نمودند. و نتایج زیر حاصل گردید:
-
- هزینه های توزیع و فروش، عمومی و اداری و بهای تمام شده کالای فروش رفته در سطوح پایین تغییر درآمد فروش چسبنده نیستند.
-
- میزان چسبندگی هزینهها در صنایع مختلف با یکدیگر متفاوت است.
-
- در دوره های رشد اقتصادی، شدت چسبندگی بیشتر است.
-
- در دورههایی که در دوره قبل از آن کاهش درآمد رخ داده است، شدت چسبندگی کاهش مییابد.
-
- با افزایش نسبت جمع دارایی ها به فروش و تعداد کارکنان شرکتها، شدت چسبندگی افزایش مییابد.
نتایج حاکی از آن است که هزینه های توزیع و فروش و هزینه های عمومی و اداری و بهای تمام شده کالای فروش رفته، وقتیکه درآمد فروش تغییرات کمی داشته باشد (کمتر از ۱۰%)، رفتار چسبندگی ندارند؛ اما وقتی که درآمد فروش بیش از ۱۰% تغییر کند، چسبندگی هزینه های بالا، نمایان می شود.
بالاکریشنان و همکاران (۲۰۰۴) نیز، به بررسی تأثیر تغییر در حجم فعالیت بر میزان چسبندگی هزینهها پرداختند. آنها تأثیر دو عامل «میزان تغییر در سطح فعالیت» و «میزان استفاده از ظرفیت» بر رفتار مدیریتی را که باعث چسبنده بودن هزینهها می شود، بررسی نمودند و به این نتیجه دست یافتند که درصد تغییر در هزینهها برای تغییرات اندک سطح فعالیت (۳%±) تفاوت چندانی با درصد تغییر هزینهها برای تغییرات بزرگ سطح فعالیت (بیشتر از ۳%±) ندارد؛ اما، اگر شرکت در سطوح بالای ظرفیت خود فعالیت کند، دارای هزینه های چسبنده خواهد بود.
مدیروس و کاستا (۲۰۰۴)، طی پژوهشی به بررسی چسبندگی هزینه های توزیع و فروش و عمومی و اداری پرداختند. نتایج حاصل از بررسی ۱۹۸ شرکت برزیلی طی سالهای ۱۹۸۶- ۲۰۰۳، فرضیهی اصلی تحقیق، مبنی بر چسبنده بودن هزینه های توزیع و فروش و عمومی و اداری را تأیید کرده است. افزون بر آن، نتایج نشان میدهد که با هر ۱% افزایش در درآمد فروش، ۵۹,۰% افزایش در هزینه های توزیع و فروش و عمومی و اداری بهوجود می آید؛ اما هر ۱% کاهش در درآمد فروش، تنها ۳۲,۰% کاهش در هزینه های مزبور را به دنبال دارد. پژوهش آنها همچنین، وارونگی این چسبندگی در دوره بعد از کاهش فروش را تأیید کرد.
گراهام و همکاران (۲۰۰۵) در پژوهشی با عنوان الزامات اقتصادی گزارشگری مالی شرکتی از ۴۲۱ مدیر مالی اطلاعاتی از طریق پرسشنامه جمعآوری کردند تا عوامل مؤثر بر تصمیمات مدیران بر اندازه گیری عملکرد و افشای داوطلبانه را تشخیص دهند. آنها دریافتند که بیشتر مدیران، سود (به طور خاص سود هر سهم) را بیشتر به عنوان شاخص مورد توجه استفادهکنندگان برونسازمانی میبینند تا جریانات نقدی. آنها همچنین دریافتند، مدیران بر این باورند که نرسیدن به اهداف سود ویا نوسان سود، قابلیت پیش بینی سود را کاهش داده و نتیجتاً باعث کاهش قیمت سهام می شود؛ زیرا سرمایه گذاران و عدم قطعیت در روند سود را نامطلوب میدانند.
گانی (۲۰۰۵)، در پژوهش خود با عنوان نتایج مدیریت واقعی سود را بررسی کرده اند. چهار روش برای مدیریت واقعی سود در نظر گرفته:
-
- کاهش سرمایه گذاری در مخارج تحقیق و توسعه جهت افزایش سود؛
- کاهش سرمایه گذاری در هزینه های فروش، عمومی و اداری جهت افزایش سود؛