فصل پنجم
بحث و نتیجهگی
فصل پنجم از اهمیت ویژهای برخوردار است. این فصل مشتمل بر سه بخش اصلی یعنی بحث و نتیجه گیری، محدودیتها و پیشنهادها است.
در فصل حاضر پیوند یافتههای پژوهش با مبانی نظری و تجربی تحقیق، ارائه و براساس هر یک از فرضیه ها به طور جداگانه پیشنهاداتی ارائه شده است و در پایان نیز توصیههای لازمی در خصوص اصلاح و بهبود توانمندسازی روانشناختی و بهبود بهرهوری منابع انسانی هرچه بیشتر بانک ملی و همچنین پیشنهادهایی برای انجام تحقیقات بعدی ارائه شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
هدف از انجام هر کار تحقیقی، رسیدن به نتایج مربوط به آن کار است. در این تحقیق نیز پس از بررسی و آزمون فرضیات تحقیق، محقق نتایج پژوهش خود را ارائه کرده است. معمولا نتایج حاصل از هر تحقیق علاوه بر پیامدهای مثبت افقهای تازهای را برای کار مطالعات علمی و پژوهشی میگشاید تا ابعاد مبهم موضوعات بررسی شوند یا ابعاد مبهم موضوعات بررسی شوند یا ابعاد جدیدتری از موضوع باز شوند و مورد مطالعه قرار گیرند.
نتایج یافتههای پژوهش
هدف از پژوهش حاضر، بررسی رابطه توانمندسازی روانشناختی با بهرهوری منابع انسانی بوده است. همانگونه که انتظار میرفت، میان توانمندسازی روانشناختی و بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. با توجه به اهمیت روزافزون بهرهوری منابع انسانی که نهایتا به ایجاد ارزش برای سازمان منجر میگردد، توجه به توانمندسازی کارکنان به عنوان یکی از محرکهای افزایش بهرهوری باید در راس اقدامات منابع انسانی قرار گرفته و تصمیمات لازم در این زمینه اتخاذ گردد. همانطورکه نتایج پژوهش نشان میدهد با توجه به رابطهای که بین توانمندسازی روانشناختی و بهرهوری منابع انسانی و در صد تغییرات متغیر ملاک که توسط متعیرهای پیشبین تبیین شد، توانمندسازی روانشناختی یکی از ابزارهای موثر برای افزایش بهرهوری کارکنان و استفاده بهینه از ظرفیتها و تواناییهای فردی و گروهی آنها در دراستای اهداف سازمانی است. اسپریتزر معتقد است که سازمانها همواره در مورد توانمندسازی یک رویکرد جهانشمول را اتخاذ می کنند و آن را در هر موقعیتی نیز به کار میگیرند. در صورتی که قبل از هر اقدامی میبایست کارکنان خود را از لحاظ روانی توانمند سازند. که اشاره به بعد روانشناختی توانمندسازی دارد.
پی بردن به عوامل مربوط به بهرهوری منابع انسانی برای سازمان اهمیت فراوانی دارد زیرا توجه مدیران سازمان به توانمندسازی روانشناختی و ابعاد آن موجب افزایش بهرهوری منابع انسانی می شود و بهینه شدن قابلیت رقابتی سازمان را به دنبال دارد. با توجه به وجود همبستگی بین توانمندسازی روانشناختی و بهرهوری منابع انسانی، فرضیه اصلی و هر چهار فرضیه فرعی تحقیق تایید شدند. تایید این فرضیات با ساختار مدلهای توانمندسازی روانشناختی توماس و ولتهوس(1990)، اسپریتزر(1995)، کانتر(1977)، رایلی، بنتلی و لین(2003)، آولیو و همکارانش(2004)، همخوانی دارد.
همچنین نتایج حاصل از رگرسیون نشان داد که این تحقیق نیز مانند تحقیق توماس و ولتهوس(1990)، افزایش احساس معناداری و حق انتخاب(خودتصمیمگیری) در کارکنان می تواند منجر به افزایش رضایت شغلی و به تبع آن بهرهوری منابع انسانی شود و مشابه تحقیق کانتر، جابرگ و اولسون(1993) و توماس و لتهوس(1990) افزایش احساس معنیداری منجر به مشارکت و تعهد افرد در شغل و سازمان می شود و تحقیق وتن و کمرون احساس داشتن حق انتخاب با سطوح بالای مشارکت سازمانی ارتباط دارد. با توجه به نتایج حاصل پژوهش و دیگر مطالعات میتوان تاثیرگذاری توانمندسازی روانشناختی کارکنان بر افزایش بهرهوری آنان را مورد تایید قرار داد. این نتیجه با نتایج حاصل از پژوهش داتا[113] و همکاران نیز همخوانی دارد. این پژوهشگران بیان میدارند که برای جلب توجه بیشتر منابع انسانی و توانمندساختن آنها از طریق ایجاد برنامه های توسعه منابع انسانی، بایستی مدیریت را قانع نمود که بهرهوری منابع انسانی سهم بسزایی در ایجاد ارزش برای سازمانها ایفا می کند. زیرا مسلم است که برنامه های توانمندسازی منابع انسانی تاثیر مستقیم بر بهرهوری آنها دارد. همچنین نتایج تحقیق صالحنیا(1391) با عنوان تاثیرتوانمندسازی روانشناختی بر بهرهوری منابع انسانی نشان داد که بررسی رابطه بین توانمندسازی روانشناختی و بهرهوری منابع انسانی بر اساس سنجش معادلات ساختاری حاکی از برازش بالای مدل و وجود ارتباط قوی بین متغیرهای مورد بررسی میباشد. و توانمندسازی روانشناختی نهایتا منجر به افزایش بهرهوری می شود.
با توجه به نتایج پژوهش از میان ابعاد توانمندسازی روانشناختی، بیشترین میانگین مربوط به شایستگی و کمترین آن مربوط به اثر گذاری است. در جهت بهبود احساس شایستگی که با توجه به نتایج به دست آمده از بالاترین رتبه در بین سایر عوامل توانمندسازي شناختی کارکنان برخوردار است، پیشنهاد میگردد که مدیران شعب بانک ملی مشهد، در جهت تقویت بیش از پیش و فراهم نمودن زمینه از سوي کارکنان، اهتمام ورزند. مضافاً این که براي جلوگیري از عدم رشد” احساس شایستگی” براي این احساس در بین کارکنان، سازمان از طریق برگزاري دورههاي تخصصی و عملی ضمنخدمت، توان و مهارت کارکنان را در جهت انجام فعالیتهاي مربوط به شغل آنان در راستاي افزایش این احساس به کار بندند.
همانطور که پژوهش نشان میدهد عامل اثرگذاری با( 0.46β= ) بر بهره وری منابع انسانی در سطح 5 درصد بیشترین تاثیر معنادار را دارد و مثبت بودن این ضریب در واقع نشان دهنده این است که با افزایش این عامل، میزان بهرهوری منابع انسانی نیز افزایش مییابد؛ پیشنهاد می شود مدیران شعب بانک ملی مشهد، با بهرهگیري از سازوکارهاي مشاورهاي، تمهیداتی ساختاري، رفتاري و زمینهاي براي از بین بردن موانع مشارکت کارکنان در امور سازمان را فراهم نمایند تا کارکنان از تأثیرگذاري خود بر جریانها و فعالیتهاي سازمانی اطمینان بیشتري حاصل نمایند. در این زمینه میتوان به کاهش بار مقررات و دستورالعملهاي دستوپاگیر و زائد اداري، امکان تماسهاي رودرروي بیشتر میان مدیران و کارکنان، به منظور افزایش هرچه بیشتر شفافیت اداري، تشکیل جلسات هماندیشی، تقویت گروههاي غیررسمی و همسو نمودن اهداف آنها با اهداف سازمان و هم چنین تفویض اختیار بیشتر، اشاره نمود.
فرضیه اول:
بین توانمندسازی روانشناختی و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه وجود دارد.
مطابق با جدول بین توانمندسازی روانشناختی و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. (05/0>P).
ضریب همبستگی بین توانمندسازی روانشناختی و میزان بهرهوری منابع انسانی برابر52/0 میباشد. ضریب تعیین حاصل از این رابطه نشان میدهد که 27 درصد از واریانس متغیر بهرهوری منابع انسانی ناشی از توانمندسازی روانشناختی است.
به طور کلی نتیجه بهدست آمده از این فرضیه با نتایج تحقیقات: کامینگز و وورلی(2014)، زمک و شپیرا(2014) جوزه و مامپیلی(2014)، راوب و رابرت(2013)، کازلاوسکایت روتا (2011)، کو و همکاران(2010)، یانگ و چویی(2007)، ارجلی و همکاران(2007)، دتا و همکاران(2005)، آولیو و همکارانش(2004)، رایلی، بنتلی و لین(2003)، کانتر(1977)، اسپریتزر(1995)، توماس ولتهوس(1990)، همچنین نتایج پژوهشهای صالحنیا(1391)، حاتمی و دستار(1391)، گرجی (1389)، بیگینیا، سرداری و نجارینژاد(1389)، والهي زاده(1389)، رمزگویان و آشتیانی، (1391)، ملاحسینی و ارسلان(1388)، ) و شریفزاده و محمدیمقدم(1388) همخوانی دارد.
با توجه به محرز شدن رابطه بين توانمندسازي روانشناختي و بهرهوری منابع انسانی ميتوان پذيرفت كه تلاش براي بهبود توانمندسازي کارکنان ميتواند يك استراتژي ارزشمند براي بهبود بهرهوری شود و لازم است كه مديران شعب بانک ملی با دادن آزادي عمل، مديريت موثر، ارتقاء انگيزش و توان خودمديريتي، آموزشهاي ضمن خدمت و تقسيم كار بر مبناي لياقت و شايستگي شرايطي را فراهم آورند كه کارکنان شغل خود را با ارزش تلقي نموده و علاقه دروني نسبت به آن داشته باشند، به توانايي و ظرفيت خود براي انجام وظايف محوله اعتقاد و باور داشته باشند و به يكديگر احساس اعتماد، علاقهمندي، شايستگي، گشودگي داشته باشند كه اين خود سبب افزايش بهرهوری فرد ميشود.
با توجه به اهمیت روزافزون بهرهوری منابع انسانی که نهایتا به ایجاد ارزش برای سازمان منجر میگردد، توجه به توانمندسازی کارکنان به عنوان یکی از محرکهای افزایش بهرهوری باید در راس اقدامات منابع انسانی قرار گرفته و تصمیمات لازم در این زمینه اتخاذ گردد. پی بردن به عوامل مربوط به بهرهوری منابع انسانی برای سازمان اهمیت فراوانی دارد زیرا توجه مدیران سازمان به توانمندسازی روانشناختی و ابعاد آن موجب افزایش بهرهوری منابع انسانی می شود و بهینه شدن قابلیت رقابتی سازمان را به دنبال دارد
فرضیه دوم
بین معناداری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه وجود دارد.
مطابق با نتایج پژوهش بین معناداری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. (05/0>P). ضریب همبستگی بین معناداری و میزان بهرهوری منابع انسانی برابر41/0 میباشد. ضریب تعیین حاصل از این رابطه نشان میدهد که 16 درصد از واریانس متغیر بهرهوری منابع انسانی ناشی از معناداری است.
فرضیه بهدست آمده با نتایج صالحنیا(1391)، تقوی(1391) والهي زاده(1389)، رمزگویان و آشتیانی(1391) بیگینیا، سرداری و نجارینژاد(1389)، خوزه و مامپیلی(2014)، کامینگز و وورلی(2014)، کو و همکاران(2010)، چانگ و لیو(2008)، ارجلی و همکاران(2007)، اسپریتزر(1995)،همخوانی دارد
در خصوص احساس معنادار بودن پیشنهاد می شود علیرغم آنکه بر اساس ماهیت وظایف شعب، وظایف پیش بینی برای هر فرد کاملا استاندارد و جزئی شده است ولی حداکثر تلاش صورت بگیرد تا مشاغل طوری طراحی شود که چالشبرانگیز و با اهمیت باشد و تا حد امکان از رویکردهای نوین طراحیشغل، چرخش شغلی، غنی سازیمشاغل، گروه های کاری منسجم(گروه های کاری خودگردان) استفاده شود. همچنین در طراحی مشاغل و بهکارگماری افراد به تفاوتهای موجود بین افراد توجه کنند. تا افراد کار خود را معنادار و با ارزش بدانند.
غنيسازى شغل و توسعه عمودي شغل مىتواند با افزايش احساس معنيدار بودن كار، احساس مسئوليت بيشتر و امكان آگاهي از نتيجه واقعي كار و امكان كسب مهارت ها و توانايىهاي نوين، انگيزه دروني قوي در انسان به وجود آورده و فرد را به انجام كار، با كميت و كيفيت مطلوبتر واداشته و ميزان بهرهوری وي را افزايش دهد
فرضیه سوم
بین شایستگی و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه وجود دارد.
مطابق با جدول بین شایستگی و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. (05/0>P).
ضریب همبستگی بین شایستگی و میزان بهرهوری منابع انسانی برابر20/0 میباشد. ضریب تعیین حاصل از این رابطه نشان میدهد که 4 درصد از واریانس متغیر بهرهوری منابع انسانی ناشی از شایستگی است. تایید این فرضیه با نتایج صالحنیا(1391)، تقوی(1391)، والهي زاده(1389)، رمزگویان و آشتیانی، (1391)، بیگینیا، سرداری و نجارینژاد(1389) چانگ و لیو(2008) ارجلی و همکاران(2007)، خوزه و مامپیلی(2014)، بریدینگ(2008) کو و همکاران(2010) و اسپریتزر(1995) همخوانی دارد.
از آنجایی که نتایج به دست آمده در این تحقیق نیز همچون سایر تحقیقات مشابه خارجی و داخلی بر احساس شایستگی به عنوان شاخص توانمندسازی منابع انسانی تاکید می کند، مدیران باید فرصت به نمایش گذاشتن تواناییها و قابلیت های انجام وظایف و همچنین بروز خلاقیت را برای کارکنان فراهم سازند. و سیستم آموزشی کارامدی را طراحی نمایند که نقاط ضعف کارکنان را برای انجام امور و بر عهده گرفتن مسولیت برطرف نمایند زیرا هرچند در حال حاضر کلیه کارکنان تحت اجرای برنامه های آموزشی و تخصصی هستند ولی واقعیت آن است که در اکثر مواقع دوره های آموزشی مشکلات رایج و متداول محیط کار را برطرف نمیکند خصوصا آنکه بسیاری از این مشکلات کارکنان در شعب نه از فقدان اطلاعات و دانش تخصصی بلکه به دلیل کمبود برخی از مهارت های کاربردی و همچنین تواناییهای ارتباطی است. برای برطرفکردن این امرپیشنهاد می شود ضمن برگزاری کارگاههای آموزشی-تجربی برای دستیابی کارکنان به این مهارت ها، تاثیر کلیه دورهها بر ارتقا توانمندسازی کارکنان به طور دائم رصد شود.
در جهت بهبود احساس شایستگی که با توجه به نتایج به دست آمده از بالاترین رتبه در بین سایر عوامل توانمندسازي شناختی کارکنان برخوردار است، پیشنهاد میگردد که مدیران شعب بانک ملی، در جهت تقویت بیش از پیش و فراهم نمودن زمینه از سوي کارکنان، اهتمام ورزند. مضافاً این که براي جلوگیري از عدم رشد” احساس شایستگی” براي این احساس در بین کارکنان، سازمان از طریق برگزاري دورههاي تخصصی و عملی ضمنخدمت، توان و مهارت کارکنان را در جهت انجام فعالیتهاي مربوط به شغل آنان در راستاي افزایش این احساس به کار بندند.
فرضیه چهارم
بین خودتصمیمگیری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه وجود دارد
مطابق با نتایج پژوهش، بین خودتصمیمگیری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. (05/0>P).
ضریب همبستگی بین خودتصمیمگیری و میزان بهرهوری منابع انسانی برابر40/0 میباشد. ضریب تعیین حاصل از این رابطه نشان میدهد که 16 درصد از واریانس متغیر بهرهوری منابع انسانی ناشی از خودتصمیمگیری است.
در رابطه بین احساس خودتصمیمگیری و بهرهوری منابع انسانی به نظر میرسد هرچه آزادی عمل کارکنان در بانک در مورد نحوه انجام دادن فعالیتهایشان بیشتر باشد، رضایت شغلی و به تبع آن بهرهوری افزایش مییابد، البته با توجه به نوع وظایف در شعب بانکها پیشنهاد می شود که، مدیران قلمرو کاری کارکنان را مشخص نمایند، تعیین قلمروی کاری شامل مشخصکردن هدفها، نقشها، ارزشها و مقرراتی است که زیربنای اقدامات بهبود عملکرد و بهرهوری را تشکیل می دهند و از توانافزایی حمایت می کنند. با ایجاد خودمختاری، کارکنان با آزادی عمل بیشتر در جهت اهداف مشخص، مسولانه عمل می کنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان خواهند داد.
به كارگيري نظرات و ايدههاي كاركنان در تصميمگيريها و همكاري آنها در بهبود و پيشبرد امور سازمان، تفويض اختيار به كاركنان در سطوح مختلف، مشاركت دادن كاركنان در ارائه پيشنهاد جهت بهتر انجام شدن امور و كنترل امور انجام شده كاركنان توسط خودشان می تواند به عنوان عامل مشاركت و كار گروهي در افزايش توانمندسازي كاركنان و به تبع آن در سازمانها تأثيرگذار باشد.
تایید این فرضیه با نتایج صالحنیا(1391)، رمزگویان و آشتیانی، (1391)، بیگینیا، سرداری و نجارینژاد(1389)، والهي زاده(1389)، کو و همکاران(2010)، ارجلی و همکاران(2007)، اسپریتزر(1995)، همخوانی دارد ولی با نتایج خوزه و مامپیلی(2014) و تقوی(1391) همخوانی ندارد.
فرضیه پنجم
بین اثرگذاری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه وجود دارد.
مطابق با نتایج پژوهش بین احساس اثرگذاری و میزان بهرهوری منابع انسانی رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. (05/0>P).
ضریب همبستگی بین اثرگذاری و میزان بهرهوری منابع انسانی برابر56/0 میباشد. ضریب تعیین حاصل از این رابطه نشان میدهد که 31 درصد از واریانس متغیر بهرهوری منابع انسانی ناشی از اثرگذاری است. همانطور که پژوهش نشان میدهد عامل اثرگذاری با( 0.46β= ) بر بهره وری منابع انسانی در سطح 5 درصد بیشترین تاثیر معنادار را دارد و مثبت بودن این ضریب در واقع نشان دهنده این است که با افزایش این عامل، میزان بهرهوری منابع انسانی نیز افزایش مییابد.
با توجه به این که پژوهش حاضر منحصر به كاركنان يك بخش از سازمان است و مقدار r2 آن پایین است، تعميم نتايج آن به سازمانهاي ديگر بايد با احتياط صورت گيرد
براساس این فرضیه پیشنهاد می شود مدیران شعب بانک ملی مشهد، با بهرهگیري از سازوکارهاي مشاورهاي، تمهیداتی ساختاري، رفتاري و زمینهاي براي از بین بردن موانع مشارکت کارکنان در امور سازمان را فراهم نمایند تا کارکنان از تأثیرگذاري خود بر جریانها و فعالیتهاي سازمانی اطمینان بیشتري حاصل نمایند. در این زمینه میتوان به کاهش بار مقررات و دستورالعملهاي دستوپاگیر و زائد اداري، امکان تماسهاي رودرروي بیشتر میان مدیران و کارکنان، به منظور افزایش هرچه بیشتر شفافیت اداري، تشکیل جلسات هماندیشی، تقویت گروههاي غیررسمی و همسو نمودن اهداف آنها با اهداف سازمان و هم چنین تفویض اختیار بیشتر، اشاره نمود.
با توجه به نتيجه تحقيق و ميزان همبستگي بين هركدام از مولفههاى توانمندسازى و بهرهوری كاركنان میتوان نتيجه گرفت: چنانچه مديران سازمان، توانمندسازى را به نوعي، بخشي از فرهنگ سازمان تلقي نموده و اجزاي سازمان را براي رسيدن به آن هدايت كنند، در نهايت يك نوع تعلّق خاطر و احساس مالكيت در كاركنان سازمان نسبت به محيط خود به وجود آورده و مسئوليتپذيري و خودشناسي آنها را افزايش خواهد داد و نرخ ماندگاري و پايداري آنها را در سيستم، بالاتر میبرد.
وجود رابطه مثبت بین بعد تاثیرگذاری و بهرهوری منابع انسانی در کارکنان بانک ملی همچون سایر تحقیقات داخلی و خارجی به تایید رسید و این به منزله باور داشتن کارکنان نسب به این موضوع است که عملکرد آنها در پیش بردن اهداف سازمان موثر است. بنابراین مدیران باید به ایده ها و نظرات کارکنان ارج نهاده و نظام پیشنهادات کارکنان را عملا به اجرا در آورند و ارزش کار کارکنان را برایشان بازگو نمایند. به افراد فرصت مشارکت در تعیین سمتوسو آتی واحد کاریشان را بدهند، به خاطر موفقیت در انجام وظایف به افراد پاداش داده و آنها را تکریم کنند. این فرضیه با نتایج صالحنیا(1391)، رمزگویان و آشتیانی(1391)، بیگینیا، سرداری و نجارینژاد(1389)، والهيزاده(1389)، خوزه و مامپیلی(2014)، کامینگز و وورلی(2014)، کو و همکاران(2010)، ارجلی و همکاران(2007)، داتا و همکاران(2005) اسپریتزر(1995)، همخوانی دارد ولی با تقوی(1391)، همخوانی ندارد.