ج) آسیب پذیریهای پایدار[۸۸]
یاعوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج میکنند.تحقیقات دراین زمینه مشخص کرده است که کیفیت وثبات ازدواج ممکن است تحت تأثیر طیفی ازمتغیرهایی قرارگیرد که در طول ازدواج زیاد تغییر نمیکنند. به عنوان مثال، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تأثیر قرار میدهدشامل سبک صمیمیت همسران درروابط بزرگسالی است، با این فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نزدیک، ماهیت و چگونگی روابط بعدی آنها در بزرگسالی را تشکیل میدهد. متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از:تجربیات آموزشی،موفقیتها،تعاملات باهمکلاسیها، سابقه زناشویی، نموجنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی وطلاق والدین، تعارض خانواده، روابط همشیرهها، تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنشزا است.
براساس این مدل، میتوان گفت “فرایندهای تطابقی“ احتمالاً بیشترین تأثیر مستقیم را بر کیفیت زندگی زناشویی زناشویی دارند و به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج میشوند. این فرایندها، به عنوان متغیری که در کیفیت زناشویی نقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنشزایی باشد که زوجین با آن روبرو میشوند. به طور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاری که از گذشته با خود حمل کردهاند با تفاوتهای فردی یکدیگر خو گرفته و محدودیتهای یکدیگر را بپذیرند. افرادی که در خانواده اصلیشان مورد آسیب یا بدرفتاری قرار گرفتهاند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی میآورند. چنانچه میزان تطابق زوجین به میزان کافی نباشد، هیچ یک از زوجین دربیان احساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند(برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰).
۲-۱-۷-۲. دیدگاه بیورز[۸۹]
مدل بیورز (۱۹۹۷) دارای دومحور است: یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل زوجین که تحت عنوان گرایش به مرکز[۹۰]، و گریز از مرکز[۹۱] طبقه بندی میشود و دیگری پیوستار گرمسیری (انعطاف و انطباق) نامیده میشود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی رابطه زناشویی را در بر میگیرد و مربوط به میزان کارآیی رابطه زناشویی است. و بر همین اساس روابط زناشویی به پنج دسته تقسیم میشوند:
-
- روابط زناشویی با عملکرد شدیداً مختل،
-
- روابط زناشویی مرزی،
-
- روابط زناشویی متوسط،
-
- روابط زناشویی با کفایت یا مناسب
-
- روابط زناشویی با عملکرد بهینه.
زوحین دارای سبک گرایش به مرکز افرادی هستند که رضایت از رابطهشان را به صورت آمدن به درون رابطه میبینند. آنها تمایل دارند بچههایی را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت میکند به طوری که مستعد رفتار ضد اجتماعی، غیر مسئولانه و خود محورانه هستند و انواع خاص نشانه های مرضی را در نوجوانی نشان میدهند.
زوجین دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بیرون راندن اعضا و دیدن رضایت از رابطهشان به صورت بیرون آمدن از رابطه زناشویی میباشد. احتمال دارد آنها بچههایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کناره گیر باشند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
۲-۱-۷-۳. دیدگاه السون[۹۲]
درمدل چند مختصاتی[۹۳] السون وهمکارانش (۱۹۹۶)، ابعاد همبستگی وانطباق پذیری کیفیت زندگی زناشویی مشخص شدهاند.
بعد انطباق پذیری از پایین به بالا درمقولههایی به صورت:
الف) خشک،
ب) باساختار
ج) انعطاف پذیر
د) هرج و مرج گونه،
مشخص میشوند. مقوله های باساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند.
بعدهمبستگی درچهارسطح:
الف) گسسته،
ب) جدا شده،
ج) متصل
د) بهم تنیده،
مشخص میشوند. فرض بر این است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای زوجین مشکل ساز باشند. زوجینی که آشکارا در هر دو بعد همبستگی وانطباق پذیری درجات خیلی بالا ویاخیلی پایین دارند ناکارساز به نظر میرسند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۱-۷-۴. دیدگاه سه محوری تسنگ[۹۴] و مک درموت[۹۵]
طرح سه محوری تسنگ و مک درموت (۲۰۰۱) یک طبقهبندی سه محوری از کیفیت زندگی زناشویی ارائه داده است. محور این طرح تعیین سه طبقه از مشکلات بود:
-
- مشکلات رشدی رابطه زناشویی،
-
- مشکلات نظام رابطه زناشویی،
-
- مشکلات گروه رابطه زناشویی.
مشکلات رشدی رابطه زناشویی مسائلی از قبیل اشکال درتحقق رابطه زناشویی رضایت آمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال درگردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده تک والد، خانواده بازساخته و بی ثبات مزمن را در بر میگیرد.
مشکلات نظام رابطه زناشویی، اشکالاتی در مورد نظامهای فرعی زن و شوهری، والد ـ کودک و فرزندان را شامل میشود.
مشکلات گروه رابطه زناشویی، اختلالات کنشی ـ ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در بر میگیرد (نقل از الیس،۲۰۰۴).
۲-۱-۷-۵. دیدگاه مک مستر[۹۶]
مدل مک مستر (۱۹۹۳) درباره کیفیت زندگی زناشویی شش جنبه کارکرد رابطه زناشویی را مد نظر قرار میدهد:
۱ـ حل مشکل،
۲ـ ارتباط،
۳ـ نقشها،
۴ـ پاسخگویی عاطفی[۹۷]،
۵ـ دخالت عاطفی[۹۸]
۶ـ کنترل عاطفی[۹۹] (نقل از باگاروزی،۱۳۸۷). در ادامه توضیحی مختصر از هر کدام ارائه میشود:
حل مشکل: حل مشکل درالگوی مک مستر مربوط میشود به توانایی زوجین درحل مشکلات یکدیگردر حدی که بتواند کارایی مؤثری داشته باشد.حل مشکل شامل هفت مرحله است: ۱- شناسایی مشکل، ۲- مشکل را به اطلاع افراد یا منابع ذیربط رساندن، ۳- چارهاندیشی برای راهحلهای متعدد، ۴- تعمیم در مورد یک راهحل عملی، ۵- اجرا و عمل نمودن تصمیم، ۶- کنترل اجرایی، ۷- ارزشیابی میزان موفقیت راهحلهای به کار گرفته شده. هر گاه مراحل به خوبی اجرا شوند، مشکل به مؤثرترین وجه حل میشود و هر گاه زوجین در شناسایی و تشخیص مشکل خود در مانند، در حل مشکلات ناتوان خواهند بود.
ارتباط: درالگوی سنجش کیفیت زندگی زناشویی مک مستر،ارتباط مربوط به توانایی زوجین درتبادل اطلاعات است. مدل مک مستری بر ارتباط کلامی توجه بیشتر دارد. چهارنوع ارتباط در این مدل شناسایی شده است ۱- آشکار و صریح، ۲- آشکار وغیرصحیح، ۳- نقابداروصریح، ۴-نقابدار و غیرصریح. مؤثرترین شکل ارتباط، نوع آشکار و صریح آن است و کماثرترین آن، نقابدار وغیرصریح است. زیرا پیامهای ناآشکار وغیرصحیح به دلیل ابهام، دوگانگی، متعارض یا پوشیده بودنشان، مخاطبان را سردرگم ومضطرب میسازند. به همین دلیل بهتراست که پیامها به طورمستقیم توسط شخص فرستنده، و نه ازطریق واسطه یا شخص سوم ابلاغ گردند. در چنین شرایطی احتمال سوء تفاهم و یا حتی سوء استفاده شخص واسطه وجود دارد. در یک رابطه زناشویی با عملکرد بالا، زوجین افکار و احساسات خود را با یکدیگر به شیوه های ظریفی در میان میگذارند. آنها علایق و نگرانیهای خود را عنوان میکنند و درباره مسائل مهم با یکدیگر به گفتگو میپردازند. هر یک از آنها میتوانند درباره خود و زندگیش با دیگری صحبت کند و میداند که هم به او گوش میسپارند و هم او را درک میکنند.
نقشها: نقشها در قالب «رفتارهای توصیه شده و تکراری در مجموعهای از فعالیتهای دو جانبه با شریک زندگی» تعریف شده است. مدل مک مستر کارکردهای «ضروری» روابط زناشویی یعنی نقشهایی را که باید برای کیفیت زندگی زناشویی سالمتر انجام بگیرند و «سایر» کارکردهای روابط زناشویی را از هم متمایز میسازد. کارکردهای ضروری، شامل تأمین امور مادی، تغذیه، حمایت زوحین از یکدیگر، ارضای جنسی زن و شوهر، ایجاد مهارتهای زندگی و حفظ و کنترل سیستم خانواده میشود. «سایر» کارکردهای روابط زناشویی عبارت است از کارکردهایی که ویژگیهای زوجین خاصی هستند، مثل «سپر بلا» یا ایدهآل کردن یک عضو خانواده. اولی زمینهای مشابه کارکردهای ضروری را در برمیگیرد، در حالی که نقشهای اختصاصی، اغلب جلوهای از آسیبشناسی فرد و روابط زناشویی هستند.
پاسخگویی یا همراهی عاطفی: پاسخگویی عاطفی به توانایی پاسحگویی عاطفی زوجین در مواقع مناسب به موقعیتهای هیجانی مثبت و منفی گفته میشود. در مدل مک مستر دو نوع پاسخدهی عاطفی عمده شناخته شده است:
احساس آسایش که شامل واکنشهای هیجانی مثبتی مثل عشق، مهربانی و شادی است.
احساسات اضطرابی که شامل عواطفی مانند ترس،اضطراب، خشم ومانند آن میشود. کارایی عاطفی در این بعد شامل توانایی زوجین در برابر دامنه وسیعی از احساسات متناسب با موقعیت است.
دخالت یا آمیختگی عاطفی: واکنشی که هر یک از زوجین در برابر علاقه و توجه دیگری نشان میدهند. درواقع میزان علاقه ونگرش زوجین را نسبت به هم توصیف مینمایند.به طور ایدهآل،رابطه زناشویی نیازهای هیجانی زوجین را برآورده میکند،تا به مرحلهای از رشد برسند.
انواع دخالت عاطفی درالگوی مک مستر متمایز شدهاند:
الف) فقدان دخالت: اشاره به این دارد که زوجین بیشتر مانند غریبهها در خانهای بزرگ زندگی میکنند.آنها اغلب تنها وناشاد هستند.
ب) علاقه از احساسات جدا هستند: درچنین روابط زناشویی به نظر میرسد آمیختگی زوجین بایکدیگر از احساس وظیفه، نیازی دریک عضو برای کنترل عضو دیگر، وحس کنجکاوی نشأت میگیرد.