بنابراین دلیل رد این پیشنهاد، این است که معتقد است زاهد بهشتی نیست و بهشت مال زاهد نیست تا آن را بذل و بخشش کند و در مورد ترجیح سیب زنخ به بوستان (بهشت)، باید گفت که حافظ معتقد است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
(همان: ۱۵۷)
و این تمسخری است به زاهد که در آرزوی رسیدن به حوریان زیباروی بهشتی است و معتقد است که حور و قصور خواستن زاهد درست مثل شرابخانه و یار خواستن است و دلیل این مدعا که حافظ زاهد را مسخره نموده، ابیاتی است به ترتیب زیر:
منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست
(همان: ۵۳)
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی به سیب بوستان و شهد و شیرم
(همان: ۲۱۵)
و حافظ معتقد است که در این صورت کار زاهد درست مثل بیت زیر است:
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عیش با آدمی یی چند پری زاده کنی
(همان: ۳۱۱)
در حالی که حافظ خود زاهدان را دعوت به عشق می کند:
بیا ای شیخ و از خمخانه ی ما شرابی خور که در کوثر نباشد
(همان: ۱۰۷)
و آن ها را در درجه ی پایین تر از خود می بیند:
تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همّت اوست
(همان: ۴۱)
یا
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
(همان: ۲۳۰)
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زانکه منزلگه سلطان دل مسکین من است
(همان: ۳۹۰)
بنابراین می توان نتیجه گرفت که حافظ از دو جهان فقط طالب یار است. هر جا بهشت می خـواهد،
در واقع هدفش این است که بهشت به زاهد ریایی نمی رسد و یکی از انتقاداتش به زاهدان این است که خدا را گذاشته و فقط در فکر بهشت و حور و شراب کوثر هستند، آن ها که در همین دنیا هم مخفیانه شراب می نوشند و حظّ و بهره ی کافی از نعمت های دنیایی دارند.
با همه ی این اوصاف، بی انصافی است که ادعا کنیم حافظ در زمینه معاد و بهشت نظرات ضد و نقیضی دارد و یا اینکه بهشت را کم اهمیّت می داند و گناهکاران را مستحق بهشت می داند بلکه تمام این ادعاها فقط و فقط از سر لجبازی با اشخاصی است که با داشتن عملکرد بد دینی، همچنان آرزومند رسیدن به بهشت و خدا و… هستند:
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
(همان: ۱۷۵)
و آرزوی حافظ این است که ریاکاران ظاهرفریب به آرزوی خود که بهشت و حور و قصور است، نرسند:
هر دل که ز عشق توست خالی از حلقه وصل تو برون باد
(همان: ۷۳)
و می داند که:
حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
(همان: ۲۴)
۴ـ۱ـ۱ـ۱ـ۴. تسبیح
در اصل به معنی یاد کردن خداوند است، هم چنین شی ای است که هنگام تسبیح خداوند در دست گرفته و به قول خرّمشاهی « رشته ی پردانه ی معروف » است تا اذکار به درستی و در اندازه ی درست ادا شود. عالمان دینی و عرفا معتقدند که هر ذکری از خداوند متعال خواصی مخصوص به خود دارند که برای رسیدن به نتیجه مطلوب و موردنظر در هر ذکری حتّی رعایت تعداد اذکار ضروری است و به همین خاطر وجود تسبیح ضروری می نماید.
« حافظ دو گونه تسبیح دارد، یکی تسبیح به معنای تقدیس و تحمید و تنزیه، چنانکه گوید:
ـ ذکر تسبیح ملک در حلقه ی زنار داشت.
ـ ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
… و دیگری که به دفعات بیشتر به کار رفته تسبیح به معنای سبحه است.
ـ رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار ». (حافظ نامه، ۱۳۷۱: ۷۵۳)
واضح و مبرهن است که تسبیح از لوازم مرد با ایمان و اهل عبادت است چرا که در هنگام ذکر خداوند از آن استفاده می شود. این وسیله حتّی از زمان پیامبر نیز استفاده می شده است. در شعر حافظ این شی مورد بی مهری حافظ واقع شده است و حافظ تسبیح را همطراز خرقه ی رند شرابخوار دانسته و گاه آن را به عنوان دامی معرّفی کرده است:
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبیح شیخ و خرقه ی رند شراب خوار
(دیوان حافظ،۱۳۸۹: ۱۶۲)
ز رهم میفکن ای شیخ به دانه های تسبیح که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
(همان: ۳۰۲)
از تأمّل در این دو بیت در می یابیم که حافظ با مطلق « تسبیح » سر عناد ندارد و تسبیح را رد نمیکند بلکه به تسبیح شیخ معتقد نیست چرا که اصولاً حافظ با شیخ عصر خود موافق نیست:
گر طیره می نمایی و گر طعنه می زنی ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
(همان: ۱۱۹)