از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىکند از برکت دریاى بىانتهاى اوست. بنابراین، عزت اهل ایمان در اثر اعتقاد قلبى و رابطه محکم با پروردگار و پیروى و استناد برسول صلّى اللّه علیه و آله است.[۱۷۳]
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در روایات اسلامى روى این مساله تاکید شده است که مؤمن نباید وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزیز باشد او هم براى حفظ این عزت باید بکوشد. در حدیثى از امام صادق ع در تفسیر همین آیه (وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ) مىخوانیم:
«إن الله عز وجل فوض إلى المؤمن أموره کلها، و لم یفوض إلیه أن یکون ذلیلا، أما تسمع قول الله عز و جل یقول: وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ، فلمؤمن یکون عزیزا و لا یکون ذلیلا". ثم قال: «إن المؤمن أعز من الجبل، أن الجبل یستقل منه بالمعاول، و المؤمن لا یستقل من دینه شیء»[۱۷۴]
ترجمه: خداوند تبارک و تعالى همه کارهاى مؤمن را به خودش واگذار کرده جز اینکه به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند؛ آیا در اینجا قول خدا را ندانستهاى که فرماید:” لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ “مؤمنین باید عزیز باشد و ذلیل نباشد. سپس فرمود:” مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود مؤمن از کوه محکمتر و پر صلابتتر است چرا که کوه را با کلنگها ممکن است سوراخ کرد ولى چیزى از دین مؤمن هرگز کنده نمىشود".
خداوند متعال براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم می شمرند و هر علاقهاى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن می دانند، پاداش هایی قرار داده است:
“لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون"(سوره مجادله،آیه ۲۲)
ترجمه: هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مىمانند خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند آنها «حزب اللَّه» اند بدانید «حزب اللَّه» پیروزان و رستگارانند.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند: “خداوند براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم شمرند و هر علاقهاى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن، پنج پاداش بزرگ مقرر داشته که سه پاداشش را در همین جهان به آنها مىدهد و دو پاداش را در قیامت؛ نخستین موهبت در این جهان، استقرار و ثبات ایمان آنها است، چنان نقش ایمان را بر قلوبشان مىزند که دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آن را محو سازد، و از این گذشته با روح تازهاى آنها را تایید و تقویت مىکند، و در مرحله سوم آنها را در حزب خویش جاى مىدهد و بر دشمنان پیروز مىسازد. در آخرت نیز بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش در اختیار آنها قرار مىدهد، و علاوه بر آن، خشنودى مطلق خویش را از آنان اعلام مىدارد.”[۱۷۵]
در آیات ۲۷-۳۰ سوره فجر، خداوند متعال با اشاره بر رضایت نفس آرام یافته و خشنودی خود نیز از آن نفس، آنان را وارد بهشت می کند:
“یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ(۲۷)ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً(۲۸) فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى(۲۹)وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ"(۳۰)(سوره فجر، آیات ۲۷-۳۰)
ترجمه: تو اى روح آرامیافته! (۲۷)به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، (۲۸) پس در سلک بندگانم درآى، (۲۹) و در بهشتم وارد شو.
آیه الله مکارم در تفسیر آیه می فرمایند:"تعبیر به"راضیه” به خاطر آن است که تمام وعدههاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مىکرد، قرین واقعیت مىبیند، و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مىگردد که یکپارچه رضا و خشنودى مىشود و اما تعبیر به” مرضیه” به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است." [۱۷۶]
۳-۱-۱-۲-۲٫ دیدگاه شناختی-رفتاری قرآن نسبت به شخصیت منافقان
الف: دیدگاه شناختی قرآن نسبت به شخصیت منافقان؛ عدم امنیت و احساس ضعف منافقان در پی جلب تایید و رضایت همه افراد
کسانی که در صدد جلب رضایت همه افراد هستند، احترام به خود را از دست داده و احساس ضعف و ناایمنی می کنند؛ همانند منافقان[۱۷۷]؛ زیرا آنان چون در باطن، تکیه گاهى ندارند، همواره گرفتار ترس و وحشتى عظیم هستند؛ و به خاطر همین ترس و وحشت، هیچ گاه آنچه را که در باطن دارند، اظهار نمىکنند؛ و چون از خدا نمىترسند، از همه چیز مىترسند و دائما در حال وحشت و اضطراب به سر مىبرند؛ و لذا همواره در پی جلب رضایت دیگران هستند تا سرپوشی بر وحشت و ترس خود گذاشته باشند.آیاتی که دلالت بر این کار منافقان دارد، آیاتی است که بیان می فرماید این افراد علی رغم عدم میل باطنی آن ها در اجرای فرامین الهی، اما برای جلب نظر دیگران، ریاء می کنند؛ از جمله آیه ۱۴۲ سوره نساء:
“إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى یُراؤُنَ النَّاس…"(سوره نساء، آیه ۱۴۲)؛ منافقان خدا را فریب مىدهند، و حال آنکه خدا آنها را فریب مىدهد. و چون به نماز برخیزند با اکراه و کاهلى برخیزند و براى خودنمایى نماز کنند.
قرآن کریم در آیه ۶ سوره مائده در باره منافقان می فرماید:"الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ"(سوره ماعون،آیه ۶)؛ آنان که ریا مىکنند.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می فرمایند: “این آیه (آیه ۶ سوره ماعون) درباره منافقینی است که عبادت را در انظار مردم انجام مىدهند، (و یا در انظار بهتر و غلیظتر انجام مىدهند)، اینگونه افراد شکارچیانى هستند که با زبان شکار حرف مىزنند، تا شکار بدامشان بیفتد، (در بین مسلمانان خود را مسلمانتر از آنان جلوه مىدهند، و معلوم است اگر در بین اهل ملتى دیگر قرار بگیرند چهره آن مردم را به خود مىگیرند).”[۱۷۸]
بنابراین، منافق که پیوسته در بیم، وحشت و اضطراب به سر می برد، با سوگند و تظاهر، مىخواهد از اعتقادات مذهبى مردم سوء استفاده کرده و توجّه آنان را به خود جلب کند؛ خداوند در آیه ۵۶ سوره توبه، به این صفت منافقان اشاره می کند که آنان از شدت ترس و وحشت، با سوگندهای دروغین می خواهند رضایت شما را به دست آورند:
“وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ"(سوره توبه، آیه ۵۶)؛ و به خدا سوگند مىخورند که آنها (منافقان )از شما هستند، در حالى که از شما نیستند، ولى آنها گروهى هستند که مىترسند (و وحشت دارند لذا دروغ مىگویند).
راغب” در کتاب “مفردات” مىگوید: “یفرقون” از ماده"فرق"(بر وزن شفق)، این ماده در اصل به معنى تفرق و جدایى و پراکندگى است؛ و در این آیه، منظور این است که (منافقان)گویى آن چنان مىترسند که مىخواهد قلبشان از هم متفرق و متلاشى گردد.[۱۷۹]
ب: دیدگاه رفتاری قرآن نسبت به شخصیت منافقان؛ توسل به دروغ در پی جلب تایید و رضایت همه افراد
منافقان که در پى جلب نظر مردم و حفظ پایگاه خود در میان مردم هستند، کارى به رضاى خدا و رسولش ندارند. آنان که براى رضایت قلبى مسلمانان هم ارزشى قائل نبودند، اصرارشان بر رضایت، تنها براى مصون ماندن از عکس العمل قهرآمیز مسلمین بود، تا بتوانند پایگاه اجتماعى و نفوذ خود را در جامعه حفظ کنند و لذا برای دست یافتن به اهداف شومشان به سوگندهای دروغین متوسل می شدند؛ و این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مىبرند؛[۱۸۰] خداوند در برخی آیات، به این صفات منافقان، اشاره می کند که آنان با سوگندهای دروغین می خواهند رضایت شما را به دست آورند و این در حالى است که آنان از شما نیستند و دروغ گویان هستند؛[۱۸۱] از جمله قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره مجادله می فرماید:
“أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ"(سوره مجادله، آیه ۱۴)؛ آیا ندیدى کسانى(منافقانی) را که طرح دوستى با گروهى که مورد غضب خدا بودند ریختند؟! آنها نه از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ یاد مىکنند (که از شما هستند) در حالى که خودشان مىدانند(که دروغ مىگویند).
قرآن کریم همچنین در آیه ۱۸ سوره مجادله می فرماید:
” ….یحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ"(سوره مجادله، آیه ۱۸)؛ براى شما سوگند مىخورند، و مىپندارند که بر چیزى دست دارند- یعنى از سوگند خود سودى مىبرند- آگاه باشید که آنها دروغگویانند.
خداوند متعال، در آیاتی خطاب به آنان می فرماید: بهتر است آنان اگر ایمان واقعی دارند، خشنودی خدا و رسولش را به دست آورند:
“یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنینَ “(سوره توبه ،آیه ۶۲)؛ آنها (منافقان) براى شما به خدا سوگند یاد مىکنند، تا شما را راضى سازند در حالى که شایستهتر این است که خدا و رسولش را راضى کنند، اگر ایمان دارند!
شیخ طوسی در تفسیر این آیه در تفسیر"تبیان” می فرماید: “خداوند تبارک و تعالی خبر می دهد که این منافقین، به خداوند قسم می خورند که بر دین شما هستند و آنچه که از ایشان به شما رسیده، باطل است؛ زیرا هدف آنان از این کار این است که رضای شما را به دست آورند و به خاطر این که از جانب شما بر این کارشان مورد تشویق قرار گیرند. سپس خداوند تبارک و تعالی فرمود «وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» یعنی خدا و رسولش سزاوارترند که رضای آن دو را مطالبه کنید «إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ» (اگر )تصدیق کنندگان به خداوند تبارک و تعالی (و)اقرار کنندگان به نبوت پیامبر می باشید." [۱۸۲]
قرآن کریم همچنین در آیه ۵۹ سوره توبه خطاب به منافقان می فرماید:
“وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ"(سوره توبه، آیه ۵۹)؛ ولى اگر آنها به آنچه خدا و پیامبرش به آنها مىدهد راضى باشند و بگویند خداوند براى ما کافى است و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مىبخشد ما تنها رضاى او را مىطلبیم (اگر چنین کنند به سود آنهاست).
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله می فرمایند: “من التمس رضى اللَّه بسخط الناس رضی اللَّه عنه و أرضى عنه الناس و من التمس رضى الناس بسخط اللَّه سخط اللَّه علیه و أسخط علیه الناس"؛[۱۸۳] کسى که به قیمت خشم مردم، در پى رضاى خدا باشد، خدا از او راضى مىشود و مردم را هم از او راضى مىسازد، و هر کس با خشمِ خدا در پى جلب رضایت مردم باشد، خداوند از او ناراضى مىشود و دل مردم را هم از او خشمگین و ناراضى مىکند.
منافقان که در پى جلب نظر مردم و حفظ پایگاه خود در میان مردمند، کارى به رضاى خدا و و رسولش ندارند. خداوند در آیاتی از قرآن کریم، توبیخ و عذاب هایی که در انتظار آنان است را بازگو می کند؛[۱۸۴] از جمله قرآن کریم در آیات ۹۵- ۹۶ سوره توبه می فرماید:
“سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۹۵) یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ” (۹۶) (سوره توبه، آیات ۹۵- ۹۶)
ترجمه: هنگامى که به سوى آنان(آنها که از جهاد تخلف کردند) بازگردید براى شما سوگند یاد مىکند که از آنها اعراض (و صرف نظر) کنید، از آنها اعراض کنید (و روى گردانید) چرا که آنها پلیدند و جایگاهشان دوزخ است، به کیفر اعمالى که انجام مىدادند. با سوگند از شما مىخواهند که از ایشان راضى شوید، اگر شما از آنها راضى شوید خداوند از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد.
بعضى از مفسران مىگویند این آیات درباره گروهى از منافقان که تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مىشد نازل گردید؛ زیرا به هنگامى که پیامبر ص از جنگ تبوک بازگشت، دستور داد هیچ کس با آنها مجالست نکند و سخن نگوید و آنها که خود را در فشار شدید اجتماعى دیدند در مقام عذر خواهى برآمدند، آیات فوق نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.[۱۸۵]
حجت الاسلام قرائتی در تفسیر ذیل “سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ ” می فرمایند:"اعراض، یا بر اساس بزرگوارى و گذشت است، یا بر اساس قهر و بىاعتنایى، و در این آیه، به هر دو معنى به کار رفته است؛ منافقان درخواست اعراض و چشمپوشى از خطا داشتند، خداوند دستور اعراض قهرآمیز داد.”[۱۸۶]
نتیجه بررسی تطبیقی: با توجه به آیات قرآنی، اعتقاد فرد مبنی بر این که ضرورت دارد و باید مورد تایید و محبوبیت همه افراد واقع شود، امر قابل قبولی نیست ؛ زیرا، قرآن کریم، در دیدگاه شناختی شخصیت مومنان، مبنی بر عدم امکان جلب تایید و رضایت همه افراد، ایمان واقعی را، رضایت خدا و رسولش معرفی می کند؛ و در دیدگاه رفتاری شخصیت مومنان، به عزت مندی و احساس ارزشمندی آنان و عدم نیاز آنان در رفتارشان به جلب رضایت و تایید همه افراد، اشاره می کند و در آیات مختلفی، پاداش هایی برای مومنان قرار داده است. اما منافقان، کسانی هستند که در پی جلب نظر و تایید دیگران، در خود احساس ضعف و ناامنی می کنند؛ و قرآن کریم در آیات مختلفی، به دیدگاه شناختی و رفتاری شخصیت منافقان که به ریاء، تصنع، تظاهر سازی و سوگندهای دروغین، متوسل می شوند، اشاره می کند؛ و عذاب هایی برای آنان مقرر فرموده است.
با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی که آلبرت الیس مطرح می کند، با آموزه های قرآن منطبق می باشد. ولی همان طور که گفته شد زیر مبنای فکری الیس با آموزه های دین اسلام، قابل انطباق نیست. زیرا الیس درمان این باور غیر عقلانی را منوط به “خود پذیری نامشروط” انسان ها می داند؛ و خود پذیری نامشروط را به این که فرد، وجودش و حق زندگی اش را کاملاً بپذیرد؛ صرف نظر از این که چه صفاتی دارد و چه اعمالی انجام می دهد، تعریف می کند.[۱۸۷] اما از دیدگاه قرآن، همه انسان ها دارای کرامت ذاتی هستند؛[۱۸۸] اما کرامت ارزشی انسان از دیدگاه قرآن، در گرو انتخاب آگاهانه راه کمال و تقواست؛ و لذا انسان در آفرینش، به طور بالقوه، موجودی کریم است؛ که شایستگی مقام خلیفه اللهی و مسجود فرشتگان بودن را داراست و و هم امکان رسیدن به این مقام را بالفعل دارد.[۱۸۹]
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که، ایمان واقعی در رضایت خدا و رسولش می باشد، به اصلاح رفتارهای خود(پرورش حس عزت مندی و احساس ارزشمندی) به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع و با کمک درمانگر، راهکارهای شناختی و رفتاری آن ها را تعیین می کنند(درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد، بتواند خود را از عملکردش متمایز ببیند).[۱۹۰] اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است که نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۲٫ باور غیر عقلانی شماره دو
اعتقاد فرد مبنی بر این که لازمه احساس ارزشمندی این است که باید در همه کارهایش کاملاٌ قابل، با عرضه و موفق باشد.[۱۹۱]
“الیس"، معتقد است که زیر مبنای این باور غیر عقلانی، به احساس حقارت و بی ارزشی فرد بر می گردد؛ زیرا فرد از طریق صفاتش می خواهد ارزش و شخصیت خود را به نمایش گذارد و در غیر این صورت، خود را بی کفایت، و بی ارزش محسوب می کند.[۱۹۲] الیس در درمان این باور غیر عقلانی معتقد است که انسان ها به صرف وجود داشتن خوب و ارزشمند هستند؛ نه بر مبنای عملکرد و رفتارشان.[۱۹۳]
۳-۱-۲-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
یکی از روشن ترین اشکال ارزیابی مرضی از خود، احساس حقارت است. بر طبق نظر روان شناسان، این احساس از احساس آگاهانه (خودآگاه)، یا ناآگاهانه (همان چیزی است که به عقده حقارت موسوم است)، فرد مبنی بر ناتوانی در انجام امور ناشی می شود، و ریشه آن در دوره کودکی و انعکاس آن در بزرگسالی است.
در زمینه روان درمانی در روان شناسی، دو نوع درمان در این نظریات ارائه می شود؛ یکی تلاش برای ریشه های بیماری و انتقال آن از اعماق ناخودآگاه به سطح خودآگاه؛ در صورتی که بیماری به صورت عقده باشد. اما در حالتی که فقط احساس حقارت به صورت آگاهانه از مشکل است، باز درمان به دو صورت است،گاه به صورت تعویض این احساس است که با تلاش بسیار، جانشینی به جای احساس فوق می سازد؛ مانند توجه به کسب و کار در صورت عدم موفقیت در درس و یا با تلاش بسیار، بر احساس حقارت غلبه و آن را حذف می کند و راه دیگر، اعتراف به واقعیت و قبول آن است.
۳-۱-۲-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
از دیدگاه اسلام، احساس حقارت به وضوح بیماری تلقی می شود؛ و این بیماری به صورت رفتارهای مختلفی، نمود پیدا می کند؛ در روایات مختلفی به این مساله اشاره شده است؛ از جمله، امام صادق(ع)در روایتی می فرمایند: “ما من رجل تکبر او تجبّر الا لذله یجدها فی نفسه”[۱۹۴]؛ یعنی شخص متکبر، چنین رفتاری را فقط به واسطه خواری و ذلتی که در درون، احساس می کند، انجام می دهد. این روایت، اشاره بر این دارد که احساس حقارت جای خود را به یکی از بیماری های رفتاری که تکبر باشد، می دهد. پس (با توجه به سخن امام صادق(ع)) تکبر نوعی مکانیزم دفاعی است تا فرد با کاهش احساسات ناخودآگاهش مانع بروز و ظهور بیماریش شود. و همچنین ممکن است رفتار فوق، رفتاری ساختگیی باشدکه فرد تعمداً و با آگاهی از ذلت و خواری اش مرتکب می شود. در روایتی از امام علی(ع) آمده است: “نفاق المرء من ذل یجده فی نفسه”[۱۹۵]؛ نفاق و درویی انسان، ناشی از حقارت و ذلتی است که در خود احساس می کند.
در روایت دیگری همچنین از امام علی(ع) وارد شده است: “الغیبه جهد العاجز”[۱۹۶]؛ غیبت، نهایت تلاش افراد ناتوان و ذلیل است. همه این نوع روایات، بیانگر احساس حقارت فرد، و نمود آن(احساس حقارت) در رفتارهای فرد می باشد.
شارع اسلام، درمان این احساس(احساس حقارت) را مبتنی بر “اصل من یا شعور”[۱۹۷] می داند، خواه ریشه آن در ناخودآگاهی و یا دراحساس آگاهی فرد باشد. دیدگاه اسلام، علی رغم مشابهت با نظریه مادی در دیدگاه های کلی راجع به احساس مذکور، تفاوت هایی را نیز در بعد علل پیدایش احساس حقارت و راه های درمان آن با این نظریه ها به نمایش می گذارد. از نقطه نظر علل پیدایش احساس حقارت، از این نظر که احساس مذکور در نتیجه پرورش کودک به وجود می آید، دیدگاه اسلام با دیدگاه مادی موافق است، اما از نظر اسلام، این امر اهمیت آن چندانی ندارد، همان طور که با برخی تفاسیر مادی که این احساس را پایه تمام رفتار بشری برمی شمرند، مخالف است؛ مانند “آدلر”[۱۹۸] که تمام رفتارهای انسان را از احساس حقارت در مقابل دیگران و در مواجه با ناکامی ها، ناشی می داند. لذا از نظر روش های درمان، بهترین آن ها بر شعور و شناختی که اسلام درباره احساس مذکور ارائه می دهد، استوار است.[۱۹۹]