از شاعران این دوره میتوان به بهار، ایرج میرزا، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، اشرف الدین گیلانی در ایران و شوقی، بارودی، حافظ ابراهیم، جواهری، رصافی و زهاوی در ادبیات عرب(بویژه عراق) اشاره کرد.
فصل چهارم
بافت متنی گفتمان در اشعار طنز بهار و زهاوی
همانگونه که در بخش موقعیت برونمتنی دو شاعر عربی و ایرانی بیان گردید، شرایط این دو کشور از لحاظ سیاسی و اجتماعی بسیار نزدیک بهم بوده و در پارهای موارد از همدیگر تأثیر میپذیرفتند. شرایط مشترک هم محصول ادبی یکسانی را به بار میآورد. بنابراین از یک سو زهاوی و بهار در موقعیتی تقریباً همسان، شعر خود را سرودهاند. از سوی دیگر رابطه و دوستی این دو شاعر تجددطلب، در سرودن اشعاری با محتوای یکسان تاثیر مستقیمی دارد، همچنانکه در قصیدۀ نکیر و منکر، جهنم و ثوره فی الجحیم گویاست. با این وجود همانگونه که در نقد و بررسی اشعار سیاسی و اجتماعی خواهیم دید، اشعار سیاسی بهار نسبت به زهاوی پربارتر و بیشتر است، بگونهای که میتوان ادعا کرد هر رویدادی که بر شاعر تاثیرگذار بوده، چه بزرگ و در حد کشوری و چه کوچک در حد دوستان و خانواده، در اشعار وی انعکاس پیدا کرده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پرواضح است که شخصیت سیاسی و مشاغل دولتی در موضعگیریهای صریح بهار در اشعارش تاثیر مستقیمی دارد. از طرفی دیگر اشعار اجتماعی زهاوی بسیار بیشتر از اشعار اجتماعی وی است؛ چه، آنگونه که انحطاط و جهالت مردم بر وی تاثیرگذاشته است، حوادث سیاسی تاثیر چندانی نداشته است. به عبارت دیگر زهاوی در بیشتر موارد، رخدادهای سیاسی را متاثر از آگاهی و یا ناآگاهی مردم میدید و جای تعجب نیست که او رویکردهای مردمی را بیشتر در شعر خود جای دهد، تا رفتارهای سیاسی.
در بخش گفتمان ذکر گردید که موقعیت درون متنی بهار و زهاوی از دو بعد هنری و موضوعی بررسی میشود. همانگونه که بر اساس مکتب جدید فرانسه، که پژوهش تحت تاثیر آن است، علاوه بر تشابهات، متون مشابه از لحاظ زیباییشناسی هم مورد بررسی قرار میگیرد.
در تحلیل گفتمان موضوعی، طنز سیاسی و اجتماعی و انعکاس شرایط بیرونی در آن یا همان تجربۀ بشری و در بخش هنری چهار عنصر زبان، موسیقی، تصویرپردازی و تناص را واکاوی مینماییم.
۱٫۴٫ تحلیل موضوعی
۱٫۱٫۴٫ طنز سیاسی
مهمترین وقایع این دوران را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد: مشروطهطلبی، قیام علیه استبداد عثمانیها و قاجاریان، تثبیت قانونگذاری و پس از آن تعلیق مشروطه توسط عبدالحمید و محمدعلی شاه، برکناری آندو از سلطنت وحاکمیت دوبارۀ قانون، شکست آزادیخواهان و مشروطهطلبان و برقراری دوبارۀ نظام سلطنتی در زیر سایۀ استعمار، جنگ جهانی اول و حمایت هر دو حکومت از آلمان که باعث شد بعد از شکست در مقابل متفقین، بیش از پیش زیر سلطه استعمار بروند.
علاوه بر این جنگهای استقلالطلبانه علیه دخالت استعمار و درپی آن استثمار کشورهای غربی بویژه انگلیس، که باعث کسب استقلال نسبی عراق و ایران گردید هم در کنار حوادث داخلی قرار میگرفت.
این حوادث سیاسی به طورحتم، در بیشتر سرودههای شاعران این دوران از جمله بهار و زهاوی- به طنز یا جد- انعکاس پیدا میکند و حتی در برخی از آنها میتوان ردپای تاریخ را بوضوح مشاهده کرد. اصلیترین اشعار طنز سیاسی این شاعران را میتوان در دو بخش خلاصه کرد؛ ۱٫ عاملان و حوادث سیاسی، ۲٫ مردم.
۱٫۱٫۱٫۴٫ عاملان و حوادث سیاسی
این قسمت از طنز سیاسی بهار و زهاوی دربرگیرنده تمامی اشخاص سیاسی در دولت عثمانی و ایرانی است. شاعر در این اشعار یا به انتقاد از پادشاه (چه مخلوع و چه عامل)، یا از عاملان و دستنشاندههای امیر و یا سیاستمداران و استعمارگران برمیخیزد.
حاکم: عبدالحمید تنها پادشاهی است که صراحتاً مورد انتقاد زهاوی قرار گرفته است. وی بعلت خفقان سیاسی شدید، از نام بردن صریح دولتمردان بویژه پادشاه خودداری میکند، با این وجود در برخی از موارد از بردن نام عبدالحمید در انتقادهای خود باکی ندارد که گاهی باعث حبس و تبعید وی میگردد. اما بهار در بیشتر اشعار سیاسی خود نام صاحبمنصبان را صراحتاً اعلام میکند و چه بسا به همین علت، در بیشتر عمر خود یا در تبعید است و یا زندان. البته در زمان رضاشاه بسبب تشدید خفقان، از صراحت اشعار سیاسی خود میکاهد و کنایه را بیش از پیش بکار میبرد. وی در قصیده “شجاعت ادبی” درباره صراحت کلام چنین میسراید:
مــردن اندر شـــجاعت ادبـــی | بـــهتر از چاپلـوسی و جلبی |
با ادبباش و راستباش وصریح | ره حق جوی ازآنچه میطلبی |
(بهار،۱۳۵۸، ج۱: ۴۸۰)
در قصیده زیر زهاوی صراحتاً از عملکردهای استبدادی عبدالحمید انتقاد میکند.
لَنـا الزَعیـمُ غَـیرَ أ | نَّ سیـفَهُ مُنـثَلَمُ |
ما لِلزَعیـمِ فی العِـرا | قِ مِنسِلاحٍ یُرغَمُ |
لاسِیـفَه مـاضٍ وَ لا لا یَقبَل الذُلَّ إمـرُؤٌ |
خَمـیسَه عَـرَمرَمُ لِـنَـفسِه یَحـتَرِمُ |