(بهار،۱۳۵۸،ج۱ : ۵۵۷)
همچنین چکامه دوبیتی “افکار پریشان” را دربارۀ اسرار خلقت، که همواره موجب پیداش شک و تردید متفکران جهان بوده است، سرود:
چیست هستی؟ افقی بس تاریک
و در آن نقـطــۀ شـکـی مشـهــود
عشـق بســتم بحقــایق یک یک
راست گویم همه وهم است و دروغ
(همان: ۳۷۰)
اوج بیان اینگونه دیدگاه ها، قصیده طولانی «ثوره فی الجحیم» و دیوان «النزغات» زهاوی و قصیده «جهنم» بهار است. زهاوی قصیده « ثوره فی الجحیم» را در سال ۱۹۲۹ یعنی اواخر حیات خود به پیروی از کمدی الهی و رساله الغفران سرود. این قصیده، سفری خیالی به عالم پس از مرگ است که شاعر در آن انحراف عقیدتی مردم را به باد انتقاد میگیرد. در برخی مسائل «شاعر چون مسلمانی مردد در ایمان خود وارد موضوع شده است و در آن لطایف فکری و خیالی جدیدی آورده است.»(الریحانی،۱۹۵۷: ۲۴۲) به همین علت جنجالهای زیادی بوجودآورد و زمانی که از طرف ملک فیصل مورد عتاب قرار گرفت در پاسخ گفت: «از برافروختن آتش انقلاب در زمین ناتوان گشتم، پس آنرا در آسمانها برافروختم»(ناجی،۱۹۶۳: ۶۸) بنابراین، از سوی دیگر، سستی مردم را در مقابل ستمگران به باد انتقاد گرفته و آنها را به شورش علیه مستبدین برمیانگیزد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
دیوان نزغات هم حاوی برخی از دیدگاه های او درباره باورهای دینی است؛ وی دراینباره چنین میگوید: «این دیوان در زمان زندگیام در هیچ مجله یا روزنامهای منتشر نشده است و بعد از مرگم منتشر خواهد شد، چرا که آن اشعار باعث برافروختن دیدگاهای متعصبان میگردد و چنان جنجالی علیه من بوجود میآورد که فقط خدا از عاقبتش آگاه است».(همان: ۶۹) بعد از مرگ زهاوی این اشعار در کتاب “الزهاوی و دیوانه المفقود” به دست هلال ناجی در سال ۱۹۶۳ به چاپ رسید.
بهار در قصیده «جهنم» به علمای قشری مذهب تاخته و تصورات واهی و هول انگیز عوام نسبت به عذاب دوزخ را مسخره کرده است. این قصیده یکی از اولین قصائدی که بهار در سال ۱۲۸۷ه.ش/ ۱۹۰۸م. یعنی هنگامیکه شاعر فقط بیست و یک سال داشته، سروده است. بهار در این شعر به مخالفت گروهی از قشریان محافظهکار که نهضت آزادیخواه مشروطه را باب میل خود نمیدیدند و رهبران آن جنبش را تکفیر میکردند، اشاره کرده و رودررویی مذهب و سیاست دستهه ای مترقی را نشان داده است.
نکته قابل توجه این است که تاثیرپذیری «ثوره فی الجحیم» از این قصیده دور از ذهن نیست، چه بسا دوستی زهاوی و بهار و سفرش به ایران برای شرکت در هزارۀ فردوسی در این موضوع بسیار تاثیر گذاشته است. البته باید توجه داشت که موضوعات و حتی عنوان هر دو قصیده با کمی تفاوت شبیه هم هستند.
اصلیترین مسائلی که دربارۀ باورها و عقاید نادرست مردم، در اشعار بهار و زهاوی با زبان طنز مورد نقد قرار گرفته است را میتوان در چند موضوع زیر خلاصه کرد:
جبر و اختیار: در دوران زهاوی و بهار هر اتفاقی چه نیک و چه بد را قضا و خواست الهی میدانستند؛ این تفکر زمانی آسیبرسان است که با تفکر “جبر” اشتباه شود و باعث کاهلی و سستی در برابر تمامی سختیها و ستمهای دیگران شود. در واقع علت اصلی حوادث در این دوران برای مردم چیزی جز جبر نبود، که از آن با عناوینی چون “قضا و قدر، چرخش دوران و فلک” در اصطلاح فارسی و “النوامیس، الدهر و اراده السماء"در اصطلاح عربی یاد میکردند. چه بسا ضعف اراده و تسلیم سریع در برابر مستبدین و ظالمان و عقبماندگی و نادانی از همین تفکر نشأت میگیرد. زهاوی درباره این موضوع چنین میسراید:
إنَّ إعتقادَ المسلمینَ مِنَ التَعاسَهِ بِالقَدَر وَ القُولُ بِالآجالِ فهی إذا أتت بَطلَ الحَذرِ
(همان: ۳۲۵)
(اعتقاد مسلمین به قضا و قدر و اینکه اگر زمان مرگ فرارسد دیگر هیچ هشداری در آن تاثیری ندارد، از کاهلی و سستی آنها سرچشمه میگیرد.)
همچنین وی در ابیات زیر دربارۀ تفکرا مردم به قضا و قدر الهی چنین میگوید:
ما ذَکرتُ (…) ذا إلا تذَکرتُ جَحیما
لَیس (…) الناسِ للناسِ کَما قالُوا رَحیما
جَعَل الناسُ سِوی بَعض شَقیاً أو سَقیماً
خَلَـقَ الطاعُونَ و الهیضَهَ و السِّلَ الألیما
(همان: ۳۲۵)
(من هر آن که خدا را به یاد میآورم جهنم بر ذهنم خطور میکند. پروردگار مردم آنگونه که میگویند مهربان نیست. مردم را یا بدبخت و یا ناتوان و مریض قرار داده است و بیماریهای طاعون و وبا و سل دردناک را آفریده است.)
شاعر در این ابیات بشیوۀ مبالغه با بیان انحرافات فکری و کجفهمیها، آنها را به چالش کشیده و میگوید: مردم با ترسیم همیشگی عذاب الهی و بیتوجهی به رحمانیت الهی، خدایی رادر ذهن دیگران بوجود آوردهاند که وقتی به یاد میآوریم، سریع جهنم و عذاب الهی، به ذهن ما خطور میکند. از سویی دیگر قضا و قدر الهی را بر اساس ذهنیات مردم عادی، مجسم کرده و دربارۀ آنها میگوید: خدایی که مردم به وجودآوردهاند، خدایی است که برای بندگان خود در دنیا و آخرت جز شر و بدی نخواسته است و عامل اصلی تمامی بدیها خداست. با خواسته و قضای الهی است که انسان گناه انجام میدهد و بعبارت دیگر انسان هیچ اختیاری ندارد و در همه حال مجبور است و در مقابل این گناهان اجباری دچار عذاب الهی میشود. بهار در داستان تمثیلی «دختر گدا» که ذکر گردید، علاوه بر ترسیم فقر و مسکنت، با بهره گرفتن از مبالغه، همانند زهاوی انحرافات فکری مردم را دربارۀ قضا و قدر الهی به چالش کشیده و آن را نقد میکند. وی در بیت آخر این قصیده چنین میگوید: